آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ثمره عشق

آرتین جونم چهار ساله شد

1396/3/10 13:25
نویسنده : مامانی
331 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

بسلامتی چهار ماه دیگه رو کنار هم به خیر و خوشی گذروندیم و با پایان این چهار ماه، چهارمین سال زندگیت هم شکر خدا کامل شد و هزارماشالله یکسال آقاتر شدی عسل مامانبوس

 

                             

 

 

زمستون که شد و سرما باز اومد و حوصله سر رفتن ، واسه همین امسال سرگرمی تازه ای پیدا کردیم و هر هفته سه تایی نهار میبردیم پارک جنگلی سرخه حصار و تا عصر اونجا حسابی کیف میکردیمآرامبا اینکه بعضی از روزها واقعا سرد میشد و حتی بارونی بود ، ولی رفتنمون رو کنسل نمیکردیم.چون هم شما تفریح میکردی و هم من و بابا روحیه امون واقعا عوض میشد و در کل تجربه جالب و خاصی برای هر سه مون بود. هر دفعه یه آتش حسابی درست میکردیم و کنار آتش زیرانداز پهن میکردیم و چادر میزدیم.با زغال و آتش و چوب بازی کردن هم که کار مورد علاقه شما پدر و پسر بود و من هم مسئول تدارکاتچشمک و هی میوه و چای بهتون میدادم که گرم بشید. گاهی هم با بیل و کلنگت زمین رو میکندی و حسابی گل بازی میکردیغمگین . موقع غذا درست کردن هم که بادبزن کلا دست شما بود و مسئول بادزدن میشدی و سر همین هم میگفتی مامان من جوجه درست کردماااا ، من هم هی ازت تشکر میکردم و ذوق میکردی قربون شکل ماهت بشم الهیییییبغل

 

                             

 

 

فاطمه دختر همسایمون که برات گفته بودم شدیدا دوسش داری،مدرسش بعداز ظهر هاست و تا بیاد خونه توی زمستون دیگه کلا تاریک شده و غروبه، ولی با این حال بیشتر شبها توی بهمن ماه به اصرار شما میومد خونمون  و با هم دوسه ساعتی بازی میکردین و سرت گرم میشد از این روزهای دلگیر زمستون.

ماه آخر یعنی اسفند ماه رو هم که به خرید  و تمیزکاری گذروندیم و بماند که موقع تمیز کردن من ،شما چه کیفی میکردی و چند تایی هم از وسایل کابینت ها رو شکستیخطا (فدای یه تار موت مااااادر) .ولی خب وجدانا کمکم هم میکردی و امسال خیلی کمتر از سالهای دیگه خسته شدم و یه جورایی تفریح کردیم با هم انگار.

 

                             

 

 

عید 96 شد و یکم برنامش با سالهای دیگه فرق داشت و انگار نظم هر سال رو نداشت.حتی من امسال تقویم هم برات درست نکردم گریه

شرمندتم پسرم ولی بخدا اینقد از عکس فراری هستی که امسال به تعداد صفحات تقویم عکس بدون ادا در آوردن نداشتی و توی بیشتر عکسهات شکلک و ادا داری.ولی خب بازم من کوتاهی کردم مامانی ببخش منو عشقمغمگین در کل یکم همه چی درهم و برهم بود .

ولی در طول عید هم سرخه حصار رفتنمون پابرجا بود و همون حالمون رو جا میاورد.

 

                             

 

یه سفر هم به زنجان داشتیم که  دومین بار بود شما به اونجا میرفتی و شکر خدا خیلی خوش گذشت و کلی حالمون جا اومد و شما با بچه های دایی های من که همگی با هم رفته بودیم حسابی بازی کردی و سرگرم بودی.کلا از وقتی که توی زندگیم اومدی تفریح من هم به تفریح شما وابستس و اگه به شما خوش بگذره و بازی کنی و شاد باشی من هم دنیا رو دارم و شادم پسر نازم.

اینجا هم موزه مردان نمکی زنجان هست که خاله مامان من زحمت کشید و بردمون.

 

                             

 

 

دو سه روزی اونجا بودیم و با آقایی و ادبت همه رو جذب خودت کردی قربونت بره مامان الهی عسلممحبت

امسال حتی سیزده به در هم نرفتیم و خونه عموی بزرگت جمع شدیم.ولی چون خودمون هر هفته پارک میریم اصلا حس بدی نداشتیم.

 

                             

 

 

هوا که کمی گرم شد و شکوفه های روی درختها زیاد شد و توی پارک ها گل کاشتن ، دیگه بیشتر میرفتیم پارک های نزدیک خونه و گلها و شکوفه ها و طراوت بهار کلی شادمون میکرد و دوتایی قدم میزدیم.گاهی وقتها بابا هم باهامون میومد .واقعا بهار یه چیز دیگست و زندگی توی بهار یه جور دیگه جریان پیدا میکنه و همه چیز طراوت داره.

 

                          

 

اواخر فروردین ماه چند باری رفتیم خانه کودک و چون دیگه کامل از پس کارهای شخصیت برمیای و نیازت به من کمتر شده و حتی دستشویی هم کلا خودت میری و میای، واسه همین اول اردیبهشت ثبت نامت کردم خانه کودک که مرتب بری و با همسن و سالهات بازی کنی که هم مستقل تر بشی و هم از روزهای کودکیت نهایت استفاده رو ببری و بازی کنی.چون بازی و تحرک برای رشدت هم لازمه و هم مفیده.

 

                             

 

البته یکروز درمیان میری ولی خب همونم خیلی عالیه و بهتر از اینه که توی خونه همش پای تلویزیون بنشینی و باب اسفنجی و پینگو که کارتونهای مورد علاقت هستن رو ببینی گل مامانبوس

بعضی روز ها هم که پارک و خونه مامانی و خرید و اینور و اونور میرفتیم و کلا از بهار و هوای خوبش نهایت استفاده رو می بردیم.

 

                             

 

 

دقیقا روز تولدت خانه کودک برنامه اردوی پارک ژوراسیک داشت که رفتیم و خیلی خیلی بهت خوش گذشت و لذت بردی قربونت برم

 

                             

 

همین که با جمع دوستات بودی و همه همسن هم بودید و از اون گذشته یکماه هم از با هم بازی کردنتون میگذشت ، برات یه لذت دیگه داشت که پارک بری .

 

                             

 

توی راه رفت هم دوستات و مربی تون برات شعر تولد مبارک خوندن و دست زدن و خیلی خوشحال شدی فدای پسرم بشم الهی

 

                             

 

اونجا هم که کاملا مناسب سن شما بود و براتون کلی جذابیت داشت و کسب تجربه شدید و مفید.البته از بعضی از حیوانات یکم میترسیدی که خب واقعا حق داشتی.

بعد هم به جا نشستین و دور هم نهار و خوراکی خوردین. در کل روز خیلی خوبی برات بود و تا عصر هم برگشتیم.

 

                             

 

بعد از ظهر هم بابا برات کیک خریده بود و چهارمین تولدت رو سه تایی جشن گرفتیم.بماند که یه هزار باری شمع  رو روشن کردیم و باز فوت کردی ،آخه خیلی دوست داریجشن

 

 

                             

 

بعد هم رفتیم به انتخاب خودت چند تا اسباب بازی خریدیم که خاطره خوبی از روز تولدت برات بشه و لذت اون روز رو برات بیشتر کنه.

پسر گل و نازم شکر خدا چهار سال از کنار هم بودنمون به خوشی و سلامتی گذشت.چهار سال از بهترین سالهای عمرم. در کنار تو هدیه خدا.

فقط از خدا سلامتی و عاقبت به خیریتو میخوام.همیشه شاد باش و بخند که خنده هات دلیل زنده بودنمه عشق منمحبت

 

                             

 

 

فردای تولدت هم رفتیم خونه مامان و اونجا هم باز خاله فاطمه رفت برات کیک خرید و اونجا هم یه جشن کوچولو گرفتیم و خدا رو بخاطر داشتن و بودنت شکر کردیم.

 

                             

 

 

وجودت گرمای زندگیمونه و خنده هات شیرینی زندگیمون

 با تمام وجود دوستت داریم عزیزدلم

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد