آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ثمره عشق

آرتین جونم چهار ساله شد

سلام نفسم بسلامتی چهار ماه دیگه رو کنار هم به خیر و خوشی گذروندیم و با پایان این چهار ماه، چهارمین سال زندگیت هم شکر خدا کامل شد و هزارماشالله یکسال آقاتر شدی عسل مامان                                     زمستون که شد و سرما باز اومد و حوصله سر رفتن ، واسه همین امسال سرگرمی تازه ای پیدا کردیم و هر هفته سه تایی نهار میبردیم پارک جنگلی سرخه حصار و تا عصر اونجا حسابی کیف میکردیم با اینکه بعضی از روزها واقعا سرد میشد و حتی بارونی بود ، ولی رفتنمون رو کنسل نمیکر...
10 خرداد 1396

چهار ماه دوم از چهارمین سال زندگی

سلام عزیزدلم خداروشکر که چهار ماه دیگه رو بسلامتی و شادی کنار هم گذروندیم. تا آخر تابستون رو نوشته بودم و الان از چهارمین پاییز زندگیت برات میگم. هفته اول پاییز چون هوا هنوز گرم بود سه تایی رفتیم پیک نیک کنار رودخانه جاجرود و چون وسط هفته بود و خلوت بود باز راحت رفتی توی رودخونه و بازی کردی.آفتاب تند بود و چون هزار ماشالله پوستت سفیده،خیلی زود میسوزی.واسه همین حسابی به صورت و دست و بدنت کرم ضد آفتاب زدم .اما بازم سوختی و از فرداش پوستت ورقه ورقه بلند میشد حسابی کیف کردی و لاکپشت و خرچنگ دیدی و بازی کردی و در  آخر به زور از آب بیرون آوردیمت ولی تجربه خیلی جالب و خوبی برات بود و لذت بردی قربونت برم.   ...
9 بهمن 1395

چهارماه اول از چهارمین سال زندگی

سلام قند و عسل مامان   ​ امسال میخوام 4 ماه یکبار وبلاگتو آپدیت کنم،چون دیگه هزار ماشالله آقا شدی و راه رفتن و حرف زدن و این جور کارهات دیگه شکر خدا کامل شده و مطلب کمتری برای نوشتن میمونه و عکس هم  کلا دوست نداری و با هزار التماس واسه یادگاری ازت عکس میگیرم.                  این خرداد هم باز رفتیم آتلیه و ازت 2 تا عکس از پایان 3 سالگیت گرفتم که معرکه شد.البته بماند که اونجا من و عکاس رو کشتی تا یه لحظه یه جا بنشینی تا عکس بگیریم                   ...
14 مهر 1395

آرتین جونم سه ساله شد

  سلام پسر عزیزم   به سلامتی 3 سالت تموم شد و خدارو برای تک تک لحظه های کنار تو بودن شاکرم.              حالا وقتشه که از این سه ماه برات بگم که چطوری کنار هم سپری کردیم و با پایانشون سه سال خیلی خوب و قشنگ رو به پایان رسوندیم و وارد چهارمین سال شدیم و هر روز زندگیمون با وجودت گرم و شیرین تر میشه عزیزدلم.             اول از اسفند ماه میگم توی اسفند ماه یه سفر کوچولوی 2 روزه به شمال داشتیم و مامانی فرح و بابایی هم همراهمون بودن.توی راه موقع رفتن روی کوه ها برف بود و خیلی از دیدنشون خوشت ...
9 خرداد 1395

سه ماه سوم از سومین سال زندگی

  سلام شیرین زبونم بازم خوابیدی و موقع نوشتن من شده سه ماه دیگه از سومین سال زندگیت شکر خدا به خیر و سلامتی گذشت و الان هم که اسفند ماهه و حسابی سرمون شلوغه و کار داریم تا واسه سال نو آماده بشیم. سومین عیده که کنارمی و حضورت تحویل سال رو برام لذت بخشتر  کرده قربونت برم الهی پسرم                            خبببب بریم سراغ  این سه ماه توی آذر ماه بود که یه روز بابا مجید بردمون یه جایی که محل خرید و فروش پرندگان بود و همه نوع پرنده ای حتی طاووس و یه سری که حتی اسمشم جدید بود خرید...
7 اسفند 1394

سه ماه دوم از سومین سال زندگی

سلام عزیزدل مامان   الان که دارم برات مینویسم مثل فرشته ها پاک و معصوم خوابیدی و از دیدنت سیر نمیشم. باورم نمیشه که سی ماه از کنار هم بودنمون میگذره. هزار ماشالله هر روز شیرین تر از روز قبل میشی و حسابی خوردنی شدی.                      حالا بریم سراغ اتفاقها و تغییراتت توی این سه ماه. شهریور ماه بود که باز هم دلمون هوای شمال کرد.آخه خیلی اونجا رو دوست داری و وقتی توی حیاط بازی میکنی واقعا لذت میبری و از لذت بردنت من و بابا کیف میکنیم.   با مامانی فرح اینا و بعضی اقوام رفتیم و کلی خوش گذرو...
5 آذر 1394

سه ماه اول از سومین سال زندگی

سلام گل نازم   الان سه ماه از سومین سال زندگیت میگذره و هزار ماشالله هر روز شیرین تر از روز قبل میشی. تغییرات توی رفتارت هر روز بیشتر میشه و شیوه زندگیمون با تغییر رفتار و کارای قشنگت متنوع شده و از یکنواختی درومده و باعث شدی که هر روز بخاطر وجودت خدارو شکر کنم توی خرداد ماه یعنی وفتی که تازه دوسالت کامل شده بود مثل پارسال رفتیم آتلیه و عکس گرفتیم.این سری خودمون دو تایی رفتیم و هر کار میکردم لبخند هم نمیزدی و از اینکه توی کادر بایستی عصبانی بودی و با هزار ادا و شکلک تونستیم دو تا عکس بگیریم.همش میخواستی بری و به همه وسایل اونجا دست بزنی .قربونت برم که اینقدر کنجکاوی عزیزدلم.        &n...
17 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد