آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

ثمره عشق

پایان شش ماهگی

1392/10/7 23:56
نویسنده : مامانی
606 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آرتین جونم 

باورم نمیشه که دارم برای پایان 6 ماهگی گل پسرم مینویسمچشم روی هم گذاشتیم به سلامتی 6 ماهت گذشت و میشه گفت یکی از سخت ترین دوره های زندگیت تموم شد.

آخه 6 ماه اول خیلی کوچولو و ضعیف بودیهیچ قدرت دفاعی از خودت نداشتی اما از الان به بعد هم تغذیت کلی تغییر میکنه  هم انشالله یواش یواش قوی تر میشی قربونت برم.

این ماه هم با چند تا مهمونی حسابی سرگرم شدیم و خیلی سریع برامون گذشت.صبح ها هم فرنی و عصرها حریره بادام و شبها هم سرلاک شیرو برنج که دکترت تجویز کرده بود رو نوش جون میکردی و آخرماه که ویزیتت کردوزنت 7800 و قدت 70 سانت شده بودی که شکر خدا بهمون گفت خوبی و خیالمون از رشدت راحت شد عسل مامان.

 

       

           

              

169روزه بودی که بابا برای اولین بارتوی روروئک گذاشتت.کلی ذوق کرده بودی و هی پاهای کوچولوتو حرکت میدادی و چند قدمی هم راه رفتی و هی همه چی رو بررسی میکردی و با تعجب نگاه میکردی.

 

 

      

 

از اون روز به بعدهر روز توی روروئک گذاشتیمت و هزارماشالله هی زرنگ تر شدی.اوایل از روی موکت که میخواستی بیای روی فرش،گیر میکردی و توان نداشتی که روروئک رو هل بدی و هی غر میزدی که من یا بابا بیاییم و ردت کنیم .اما الان سراغ همه چی میری.مثلا دستما کاغذی رو خیلی دوست داری و تا ازت غافل میشم میری کنارش و پاهاتو هی بلند میکنی که ورداری و بخوری اما خداروشکر هنوز موفق نشدی.آخه مادر دستمال رو که نمیخورن پسر نازم

 

      

 

 گاهی وقتا هم میری کنار تخت و پارکت و با تورش بازی میکنی دورت بگردم

 

     

 

 بعد از یه ذره بازی کردن هم خسته میشی و میای جلوی پای من یا بابا و دستاتو بالا میگیری که بغلت کنیم .خلاصه که هر روز داری شیرین تر از روز قبل میشی فدات بشم.

    

         

 

علاقه خیلی شدیدی هم به خوردن پاهات داری و تا وقت گیر بیاری انگشت پات توی دهنته.تازه یاد گرفتی جورابت رو هم درمیاری تا راحتتر انگشتات رو بخوری.این مراحل خوردن پائه

 

      

                            

                 

آخر این ماه هم که واکسن داشتی و باز طبق روال همیشه رفتیم دنبال مامانی و بعد واکسن زدی.بعد هم باز 2 روز موندیم خونه مامانی و خاله فاطمه بغلت میکرد که سرحال بشی آخه خیلی غر میزدی و بیحال بودی.سرگرم بازی که میشدی درد یادت میرفت. این واکسن خیلی اذیتت کرد آخه همش میخواستی پاهاتو حرکت بدی و بازی کنی و دردت میگرفت اما خدارو شکر یواش یواش تبت کم شد و بهتر شدی گلم.انشالله که هر روزت بهتر از روز قبل باشه عشق مامان.

 

       

 

 عزیز دل مامان و بابا  دوست داریم یه دنیا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد