آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

ثمره عشق

پایان هفت ماهگی،چشیدن مزه های مختلف

1392/10/26 16:10
نویسنده : مامانی
910 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

شکر خدا یکماه بزرگتر شدی و الان هفت ماهت تموم شده و برای خودت آقایی شدی عزیزدلم.

 

       

 

 

این ماه هم مثل ماه های قبل یه عالمه تغییر کردی و البته خیلی هم اذیت شدی.آخه 4 تا از دندونای بالاییت  توی این ماه با فاصله کم از همدیگه درومد.197 روزگی و 205 روزگی و 211 روزگی و 214 روزگی که آخرین روز ماه هفتم بود،این 4 تا دندون جلویی بالا بسلامتی درومدن که واقعا هم درد کشیدی پسرم بمیرم برات الهی عزیزم که همش دست و دندونکت رو توی دهان میبردی و باهاش لثه هاتو مالش میدادی تا یه ذره از خارشش کم بشه و دردش هم تسکین داده بشه.گاهی هم من دستامو میشستم و انگشتمو روی لثه هات میکشیدم،اینقد خوشت می اومد که آروم و بی حرکت فقط نگاه میکردی و گاهی میخندیدی.

 

 

        

 

                      

 

توی این ماه مزه خیلی خوراکی ها رو هم تجربه کردی.مثلا اولین روز ماه هفتم برات سوپ درست کردمو توش ماهیچه و پیاز و هویج و سیب زمینی و جعفری و کمی ماکارونی ریختم که با تعجب میخوردی و بدت هم نیومده بود.یواش یواش تا پایان ماه هر چند روز یکبار سینه مرغ و کرفس و لوبیا سبز و نخود فرنگی و گشنیز رو هم به سوپت اضافه کردم.

186 روزت بود که طعم آب رو چشیدی و خیلی هم خوشت اومده بود و از فرداش آب میوه بهت دادم که البته با سختی میخوری و خیلی دوست نداری.آب سیب رو که اصلا دوست نداری و خود سیب رو با اون دندونای کوچولو و تیزت ذره ذره میخوری.پرتقال و نارنگی رو هم خودشون رو بیشتر از آبشون دوست داری.

عاشق ماکارونی هستی ، اونم چه ماکارونی ای، بدون ذره ای چاشنی!فقط ماکارونی رو با آب قلم حسابی میپزم و بعد با کره یا روغن زیتون میکس میکنم و با اشتها میخوری.پوره هویج و سیب زمینی رو هم با ماهیچه میکس میکنم، خیلی دوست داری.آخرای ماه زرده تخم مرغ  و ماست رو هم امتحان کردی.البته از ماست زیاد خوشت نمیاد واسه همین توش موز رنده میکنم که بخوری، آخه موز خیلی دوست داری و این ماه هم سرلاک گندم و موز رو چشیدی و خوشت اومد.نوش جوووونت بشه قربونت برم.

 

 

        

 

                  

 

200 روزه بودی که بابا مجید یه سفر کاری به مشهد داشت و ما یه هفته رفتیم خونه مامانی موندیم.هم خوب بود و هم بد! خوب بود چون سرمون گرم بود و تو گل پسر همش با خاله ها و مامانی و بابایی بازی میکردی و بد بود چون دوری از بابا برای هر سه مون سخت بود و دلتنگی اذیتمون می کرد.گاهی تلفنی بابا باهات حرف میزد و تو ناز پسرم کلی ذوق میکردی.با اینکه خیلی کوچولویی اما نبود بابا رو کامل درک میکردی و بیتاب بودی.با هر سختی بود یه هفته تموم شد و بابا برگشت و لحظه ای که وارد خونه شد توی بغل من بودی و با دست هی منو هل میدادی که خودتو پرت کنی بغل بابا و هی ذوق میکردی فدای خنده هات بشم آرتین مامان.

 

        

 

      

 

الهی فدات بشم عسل مامان که آخر این ماه مریض شدی.فردای اون روزیکه بابا اومد سرماخوردی و هی سرفه میکردی و وقتی بردیمت دکتر گفت که ویروسیه که الان همه گرفتن و شما هم دچارش شده بودی.بهت شربت سرماخوردگی داد و گفت باید حسابی مایعات بخوری اما دیگه حتی غذا یا شیر هم نمیخوردی و کلا اشتهاتو ازدست دادی.به زور بهت آب لیموشیرین میدادم اما دوست نداشتی.

سرفه های بدی میکردی و بابا برات دستگاه بخور گرفت آخه شومینه بیشتر گلوتو خشک میکرد عزیزدلم.209 روزت بود که مریض شدی و دکترت که وزنت کرد 8 کیلو با قد 72 سانت بودی اما این سرما خوردگی که حدود 15 روز طول کشید حسابی آبت کرد و خیلی لاغر شدی.حالا هی دارم به زور و ادا بهت خوراکی میدم که دوباره تقویت بشی کوچولوی من.

 

 

        

 

                                 

 

و اولین شب یلدا...

ما هر سال شب یلدا می رفتیم خونه مامانی و عمو اینا هم میومدن و دور هم بودیم.یادمه پارسال شب یلدا وقتی داشتم انار میخوردم حسابی توی دل مامان حرکت کردی و برای اولین بار حرکت هاتو کامل و واضح احساس کردم.رفتم توی اتاق دراز کشیدم و مامانی اومد پیشم و با هم کلی خوشحالی کردیم و امسال پسر نازم توی بغلم بود و خداروشکر میکردم.

اما امسال شب یلدا روز سوم مریضی شما بود یعنی 211 روزه بودی،و شب قبلش هم مامانی اینا خونه ما بودن واسه همین بابا گفت آرتین ازخونه بره بیرون ممکنه هوا به هوا بشه و خدانکرده بدتر بشه،واسه همین نرفتیم و توی خونه 3 تایی شب یلدا رو خیلی خوش گذروندیم.

 

      

 

    

 

 2 روز بعد شب یلدا هم اربعین بود که عمه الهام اینا اومدن خونه مامانی و چون دلش خیلی برات تنگ شده بود و خداروشکر حالت یکم بهتر بود، حسابی پوشوندمت و رفتیم.

برات سوپ برده بودم  وعمه الهام با کمک پارسا سرگرمت کرد و همه سوپت رو خوردی و بعد هم آب لیموشیرین  بهت داد و حسابی باهات بازی کرد . پارسا هم زحمت کشید و یه کتاب شعر کودک برات آورد که واست بخونم و شاد و سرگرم بشی.

 

      

 

       

 

الهی مامان فدات بشه عزیزدلم که منو اومه صدا میکنی و همش میخوای بازی کنی.اینقد شیرین میخندی که میخوام بخورمت عسل من.

تا میزارمت روی زمین یا توی روروئک دستاتو بالا میگیری و دنبالم میای و هی اومه اومه صدام میکنی که بغلت کنم.البته 2 بار هم واضح گفتی ماما و یه بار هم بابا، اما دیگه هر کار کردم نگفتی.اما خیلی قشنگ لباتو غنچه میکنی و هی صدا های مختلف درمیاری و میخندی قربونت برم پسرم.

 

از خدا میخوام همون جور که تو رو به من و بابا داده، همون جور هم برامون حفظت کنه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

زینب
8 بهمن 92 16:29
سلاممممممممممممم وای خیلی محشره وبلاگ آرتین جووووووووونمممم... ماشالله هزار ماشالهه چقدر بزرگ شده.. چقدر عوض شده قیافش... خیلی تغییر کرده... چشمم کف پاش... نازی... آفرین مامان خانم حسابی وقت میزاری براش خوبه واقعا دستت درد نکنه خیلی با حوصله و دقیق
زینب
8 بهمن 92 16:30
خیلی حرفا دارم بزنم اصلا نمیتونم بگم... الان پریا داره گریه میکنه منم تند تند تایپ میکنم آخه بعد از مدت ها تونستم نظر بزارم ******************************* هر وقت که دوست داشتی سر بزن خوشحال میشم.
زینب
8 بهمن 92 16:31
سهیلا
14 بهمن 92 22:40
نازی آرتین جون ماشاالله بنظر تپلی شدی نسبت به قبل به به چه خوراکیهای خوبی هم میخوری.نوش جونت...دست مامان گلت دردنکنه ****************************** مرسی خاله جون
سهیلا
24 اسفند 92 22:27
بدو بدو عکسه جدید بذارررررررررررررررررررررررررر مامانشششششششششششششش
علامه کوچولو
29 اسفند 92 10:19
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ******** سال نو مبارک ********
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد