آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

ثمره عشق

دو ماه پر از تجربه های قشنگ

1392/12/29 10:51
نویسنده : مامانی
770 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترین عزیز دنیا

میدونم خیلی وقته که اینجا نیومدم  و از شیرین کاریهات ننوشتم .ببخشید گلم آخه حسابی سرگرم کارای قشنگ و شیطونی های شیرینت بودم.

این مدت تجربه های خیلی زیادی کسب کردی جیگر مامان.

اولین روزای ماه هشتم بودی یعنی دقیق 217 روزت بود که برای اولین بار چند ثانیه نشستی و انگار خیلی از نشستن خوشت اومده بود چون هی ذوق میکردی و میخندیدی و من و بابامجید هم که دیگه واست ضعف کرده بودیم.

اوایل اطرافت چند تا بالش میگذاشتم که وقتی می افتی خدانکرده طوریت نشه اما از اون روز به بعد هی تمرین کردی و هزارماشالله هر روز به زمان نشستنت اضافه شد.

 

        

 

  

 219  روزه بودی که بابا یه سفر 2 روزه به کرمان داشت و ما رفتیم خونه مامانی خدیجه موندیم و مامانی و بابایی همش باهات بازی میکردن و تو گل پسر ناز هم همش بغل مامانی بودی.

دو روز بعد که بابا برگشت چون صبح زود بود کله پاچه خریده بود و اومد خونه مامانی. و اونجا بود که آرتین جونم برای اولین بار توی 221 روزگی کله پاچه خوردی و خیلی هم دوست داشتی .نوش جونت عزیزدلم.

بعد هم که برگشتیم خونه خودمون برامون حلیم نذری آوردن (آخه وفات حضرت محمد بود) و خلاصه همون روز مزه حلیم رو هم چشیدی و خداروشکر از این هم خیلی خوشت اومد.قربونت برم پسر خوش خوراک من.

 

        

 

 

توی ماه هشتم باید زرده تخم مرغ بهت میدادم اما به پیشنهاد بابا برات تخم بلدرچین گرفتیم که مقوی تر از تخم مرغه و از لحاظ مزه هم خیلی لذیذتره.گاهی هم تخم مرغ بهت میدم اما وقتی تخم بلدرچین رو میبینی خوشحال میشی عسل مامان.

پوره کدو هم برات درست کردم ولی خب خیلی خوشت نیومد و با کلی ادا میخوری.

نان هم باید میخوردی که واقعا دوست داری (همه نوعش رو ) حتی نان باگت .توی روروئک میشینی و توی کل خونه رو نون خورد میکنی و میریزی و منم جارو به دست پشت سرتم!

عدس و لوبیا و گوشت بلدرچین و جوانه گندم رو هم به سوپت اضافه کردمو اما باز به زور کره میخوریش.

بابا برات جگر و قلوه هم گرفت و سرخود بهت دادیم که بیشترشو میجوی و میریزی بیرون.

پایان 8 ماهگی برای چکاپ رفتیم پیش دکترت که گفت وزنت 8500 و قد 73 هستی و هزارماشالله خوب بودی ودکتر سرلاک میوه ای رو هم برات مجاز کرد.

 

        

 

 

239 روزه بودی که بابا برای اولین بار روی تاپ گذاشتت.فدات بشم که در نهایت تعجب، خوشحالی میکردی و همه جا رو بررسی میکردی.ما هم هی قربون صدقت میرفتیم و تو خوشحال تر میشدی.از اون روز دیگه هر روز توی تاپ میزاریمت و بابا هم کنارت می ایسته و هی تاپت میده و برات شعر میخونه.

 

          

               

 254 روزه بودی که بابا مجید بازم رفت مشهد و این بار سفرش 8 روز طول کشید.دقیقا همون روزا هوا خیلی سرد شده بود و همش برف میومد .ما هم رفته بودیم خونه مامانی فرح  و اونجا مونده بودیم. هر روز من منتظر میشدم که برف زیادی بشینه  اما خب زود آب میشد و خاله فاطمه رفت توی پشت بوم و با همون یه کم برفی که نشسته بود برات یه آدم برفی درست کردکه باهاش عکس یادگاری بندازی. هوا خیلی سرد بود  و دستاش یخ کرده بود و سرخ شده بود  اما به عشق آرتین جون رفت و واست درست کرد پسرم.

       

 

یه گلوله برف هم آورد توی خونه که لمس کنی و تجربه کنی.

 

       

 

 259 روزت بود که برای اولین بار 2 قدم کامل چهار دست و پا رفتی و من از خوشحالی چنان جیغی کشیدم که ترسیدی.بمیرم برات مادر ،زیادی هیجان زده شدم ،آخه خیلی قشنگ رفتی خب جیگرم.

        

 

الهی که ماما فدات بشه که اینقد ناز صدام میکنی نفسم.دیگه قشنگ و کامل ماما صدام میکنی و هر وقت که صدام میکنی دلم ضعف میره واست و احساس میکنم که خوشبخت ترین و شادترین آدم دنیام.

 

 

 

من و بابا عاشقتیم آرتین جونم 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

منير
15 اردیبهشت 93 13:37
سلام گلم دلم براتون خيلي تنگ شده بود گفتم يه سري بزنم ماشاا.. به اين گل پسر كه هر روز زيباتر از ديروز ميشه خدا شما را براي هم حفظ كنه ********************** منیر جون ممنون از محبتت دوستم
مامان مه رو(تولد یک زندگی)
23 اردیبهشت 93 17:21
سلام عسیسم خوبی ؟؟؟؟؟ماشااله خاله بزرگ شدی وناناز قربونت برم من انشااله نامدار باشی وسر بلند دست مامانم درد نکنه ببین چه با سلیقه است بوسسسسس ************************ مرسی مه رو جون.ایلیا جونو ببوس
لاله
7 تیر 93 18:49
بوسسسسسسسسسسسسسس
ﺑﺎﺑﺎﻳﻲ ﻭﻣﺎﻣﺎﻧﻲ ﺁﻳﻬﺎﻥ
26 تیر 93 14:16
سلااااااااااااااااام به آرتین عزیزم.خوبی گل پسرم. وبت عالیه ************************ لطف داری
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد