آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

ثمره عشق

آرتین جونم دو ساله شد

1394/3/7 15:24
نویسنده : مامانی
812 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

 

دوساله شدنت مبارک عزیزمجشن

 

انشالله شاد و سلامت سال ها رو پشت هم بگذرونی و تجربه های مثبت به دست بیاری  و هر روز آقا تر از روز قبل بشی عسلم.

در کمال ناباروری دو سال خوب و شیرین کنارت سپری شد ولی اصلا باورم نمیشه.انگار دیروز بود که همینجا برات مینوشتم و برای بدنیا اومدنت ثانیه شماری میکردم و الان فقط میتونم بگم خدایا شکرتمحبت

 

 

        

 

 

این دوماه هم با کلی تغییرات مثبت سپری شد و هزار ماشالله کلی آقاتر شدی .توی تعطیلات نوروز که از سفر برگشتیم بازم دید و بازدید داشتیم و سرگرم بودیم.عمو سعید یه روز توی عید تنها اومد خونمون و برات یه ماشین قشنگ هدیه گرفته بود که خیلی خوشت اومد و همش ریموتش دستته و مشغول بازی هستی.کلا عمو رو خیلی دوست داری و تا میبینیش میری کنارش و سعی میکنی هر جوری که نشسته مثل اون بنشینی.

 

 

        

 

 

سیزده به در امسال جور نشد که از صبح بیرون بریم.عصر یه سر رفتیم خونه مامانی خدیجه و با هم بردیمت پارک و یکم بازی کردی.فرداشم تعطیل بود و با بابا مجید رفتیم پارک و کلی کیف کردی.آخه یاد گرفتی تنهایی از پله های سرسره بالا بری و بازی کنی.واسه همین خیلی ذوق داری و علاقت به پارک چندین برابر شده.تشویق

 

 

        

 

 

الهی که مامان فدای این حرف زدنت بشه که از عسل شیرین تری.

روز به روز حرف زدنت تغییر میکنه و هی داری کامل تر کلمات و جملات رو ادا میکنی.الان دیگه کلا فقط جمله میگی و خیلی خیلی هم قشنگ حرف میزنی.با اینکه بعضی کلمات رو اشتباه تلفظ میکنی اما منظورت رو میرسونی و همین شیرین ترت کرده نفسمبوس

 

اینا یه سری از حرفاته که یادمه

داهایه = دوچرخه                آبامه = قابلمه                   آبیلو = آبلیمو

یپت = رفت                        پکن = پنکه                      سیلاها = سرلاک

ای بیدا بیداب = ای داد بیداد        

لالا بوتونم = لالا بکنم

هوا میاد = باد میاد       داقوق = قاشق        شاقو حطرناک = چاقو خطرناک

و کلی کلمات دیگه .....

دنت میخوام - گوجه سبز بخر - کیوی - یخ بده -

میری پشت پنجره و میگی بارون میاد

 

یه بار گفتی بریم سرسر (یعنی پارک)،بابا گفت  الان شبه.از اون موقع یاد گرفتی هر وقت میگی بریم سرسر ،خودت پشت سرش میگی الان شبه.

یا وقتی سر و صدا کنی میگیم الان شبه مردم خوابن.خودتم یاد گرفتی و هر وقت میگیم ساکت،میگی الان شبه مردم خوابن.

اگه خوراکی بخواهی هم خودت میگی لواشه بده بعد خودت میگی بابا میخره.

هر وقت بابا میخواد از خونه بره بیرون یه لیست براش درست میکنی .میگی لواشه بخر- دنت بخر - بستنی بخر - آبمیوه بخر - پاستیل بخر و دونه به دونه هم بابا باید بگه چشم پسرم میخرم برات.تا راضی بشی و  از در میاد تو میدوی به سمتشو باید از جیبش خوراکی در بیاره.

از ژله خوشت اومده و هی میگی ژله دوس داره (یعنی دوس دارم)و ژله هم رفته جزء لیست خریدت

 

 

        

 

 

الان چند ماهی میشه که بابایی هم عادتت داده که از در  با دست پر بیاد . هر وقت که میریم خونشون

به مامانی میگی به بابایی زنگ بزنه و خودت گوشی رو میگیری و میگی بسلی به به میخوام. آخه الان بابایی رو بسلی صدا میکنیمتفکر بابایی بهت میگه عسلی،  واسه همین یاد گرفتی و می گفتی بابا عسلی.الان هم خلاصه کردی و میگی بسلیدلخور

 

 

        

 

 

یکی دیگه از تفریحات جدیدت اینه که میگی یخ بده و قابلمه بده و قاشق بده.بعد یخ ها رو میریزی توی قابلمه و هی با قاشق همش میزنی تا آب بشن و بعد هر چی بیاد دم دستت میریزی اون تو و آخر سر هم چپش میکنی رو فرشکچل

 

قدت دیگه به در خونه میرسه و هی باز میکنی و میری بیرون.واسه همین همش قفلش میکنم.با یه کلید میری سراغش و هی تلاش میکنی که بازش کنی. کلا هر جا کلید پیدا کنی میری و سراغ در ورودی خونه و سعی میکنی در رو باز کنی. آخه جیگر مامان همه کلیدا که همه در ها رو باز نمیکننچشمک

 

کمی هم به کارتون دیدن علاقه مند شدی و یا توی لب تاپ یا تیوی یا گوشی من مشغول دیدن کارتونهای موزیکال هستی.کارتون هاجر عروسی داره و بزبز قندی رو خیلی دوست داری و کلی از قسمتهاشونو حفظ هستی . مثلا وقتی میگم خانم بزی کجا رفته؟میگی رفته غذا بیاره.

یا میگم اگه مامان مایی ...... میگی دستاتو به ما نشون بده.

فدات بشم عشقم  که اینقد شیرین زبونی عزیزدلممحبت

 

توپ هم همچنان دوست داری و هر دقیقه یه توپ دستته . تو این مدت هم یه توپ کوچولوی چراغدار خاله هانیه و یه توپ سفید کوچولو هم خودم و یه توپ بزرگ صورتی هم بابا مجید برات خریدیم اما بازم توی پارک به مامانی خدیجه گفتی توپ میخوام و مامانی هم سریع رفت برات یه توپ رنگارنگ خرید.

 

 

        

 

 

بازم هوا خوب شده و پارک زیاد میریم.یه روز یه پارک جدید رفتیم و چرخ و فلک داشت و چون برات جدید بود شدیدا علاقه نشون دادی ولی خب برات خیلی زود و خطرناک بود. همه بچه هایی که سوار شده بودن خیلی از شما بزرگتر بودن و همه بهم میگفتن که سوارش نکن اما دلم نمیومد آخه خیلی دوست داشتی ولی خب بعد از سوار شدن قصد پیاده شدن هم نداشتیاااتعجب

 

 

        

 

 

توی پارک بیشتر سراغ سرسره ها میری و با لذت پله ها روبالا میبری و سر میخوری و اصلا هم نمیزاری کمکت کنم و تا میام نزدیکت میگی خودم میرم. توی خونه هم همش سوار تاپ هستی و همه عروسکهات رو توی بغل میگیری.

 

        

 

اگه توی پارک یا خیابون گربه ببینی کلی ذوق میکنی و میری طرفش و دیگه اومدنت با خدااااسآرام

 

 

        

 

 

به حوض هم میگی آب بازی و حتمااا باید کنار حوض  پارک ها بنشینی و دست داخل آب کنی.البته فقط به دست زدن به آب رضایت نمیدی و قصد شیرجه زدن داری و خلاصه هر دفعه با جنگ و دعوا باید از کنار حوض بیاییم

 

        

 

این ماه یه روز با دوستام رفتیم بوستان بهشت مادران و از صبح تا عصر حسابی بازی کردی و اصلا اذیت نکردی الهی فدات بشم مادر که اینقد آقایی . با بچه ها توی زمین بازی روی سرسره حسابی کیف کردی و شکر خدا بهت خوش گذشت و خیلی هم خسته شدی و توی راه برگشت خوابت برد.خواب که چه عرض کنم بیهوش شدی.

 

        

 

 

دو تا دیگه از مرواریدای قشنگت هم توی این ماه در اومد  و بسلامتی الان 19 دندونه شدی و البته 20 امی هم یه کوچولو زده بیرون اما حالا حالاها زمان میبره تا کامل در بیاد.

همه کارها رو دوست داری خودت انجام بدی و ماشالله در کل بچه مستقل و زرنگی هستی . بالا و پایین رفتن از پله ها کار مورد علاقته و تا پله میبینی میگی خودم میام و البته وسطاش هم خسته میشی و کنار پنجره میری و بیرون رو تماشا میکنی  و باز راه میفتی.

 

        

 

 

2 ماه و نیم از شیر گرفتنت میگذره و اعتراف میکنم واقعا دلم برای تک تک اون لحظه ها تنگ شده و سعی میکنم اصلا بهشون فکر نکنم چون مثل الان بغضم میگیره. اون لحظه هایی که واسه شیر خوردن توی بغلم آروم میگرفتی و نوازشت میکردم . چشم تو چشم هم بودیم و قربون صدقت میرفتم. حتی واسه بیداری های نصفه شب هم دلم تنگ شده.

الان ظهر و شب با سختی میخوابی آخه دیگه روی پاهامم نمیخوابی و دوس داری کنارت دراز بکشم تا بخوابی . کلی بازی میکنی و حرف  میزنی و بعد هم که کسل میشی دستت رو میزاری روی صورت من و خوابت میبره.

ولی خب اگه جایی بریم اصلا ظهر نمیخوابی  و همش بازی میکنی . واسه همین غروب دیگه حسابی خسته میشی و شروع میکنی به بهانه گرفتن.البته خدایی خیلی آقایی و اذیت نمیکنی اما خب من ناراحت میشم آخه خودت خوابالو میشی و اذیت میشی عزیزم.

تازه تازه داری یاد شیر میفتی و ابراز علاقه میکنی!!!غمگینهی میگم اه اهه اما میگی نه، نازیه. بعد هی منو بوس میکنی.جیگرم آتیش میگیره براتگریه عزیزدلم خودتم دلت برای شیر خوردن تنگ شده مامان قربونت بره الهی.

ولی خب مجبور بودیم پسرم.عوضش الان مستقل تر شدی هزار ماشالله و بیرون رفتنمون هم راحت تره و بیشتر میتونیم بریم بیرون.چون دیگه هی شیر نمیخواهی و مجبور نمیشیم برگردیم خونه.

 

        

 

                   

 

واما تولدت

امسال روز تولدت افتاده بود به یکشنبه. و از اونجایی که سوم خرداد همیشه توی امتحانات مدارس هست،و دوشنبه خاله فاطمه امتحان داشت واسه همین مامانی اینا شنبه شب برای تبریک تولدت و دادن هدیه هات با یه کیک اومدن خونمون. دستشون درد نکنه حسابی خوشحال شدی.

 

        

 

فرداش هم یعنی دقیقا روز تولدت با مامانی خدیجه رفتیم امام زاده صالح و بعد هم بوستان ایرانیان و حسابی بازی کردی.

دوشنبه شب هم مامانی خدیجه و بابایی با یه کیک  اومدن خونمون و هدیه تولدت رو بهت دادن.دستشون درد نکنه .تا مامانی از در اومد داخل  و بغلت کرد بهش گفتی مامانی کیک نخریدی؟مامانی خندش گرفته بود و گفت الان بابایی میاره و وقتی بابایی اومد داخل و کیک رو دیدی کلی خوشحال شدی.

الهی فدای تو بشم پسر باهوشمبوس

 

 

        

 

 

دو سال از با هم بودنمون گذشت.

خداروشکر که به خیر و خوشی و سلامتی گذشته و امیدوارم که همیشه همینطور شاد و سلامت کنار هم زندگیمون رو سپری کنیم و من و بابا شاهد موفقیت های روز افزونت باشیم عزیزدلم.

 

                                                 عاشقتم پسرم

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان پارسا
16 شهریور 94 23:09
سلاااااااااااااااااااام گل پسر خوشتیپ انشاالله همیشه شادوسلامت باشی.وبلاگتم هرروز خوشگلتر میشه.مامانش خسته نباشی *************************** ممنون عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد