پایان یک ماهگی،اولین سفر
سلام آرتین جونم
گل پسر نازم بسلامتی یک ماهه شدی عزیزم.
توی این یکماه اینقد ناز و مظلوم و دوست داشتنی بودی که همه عاشقت شدن.خداروشکر اصلا گریه ای نیستی و همیشه آروم و شیرینی.با اینکه دلدرد داری اما گریه نمیکنی و من و بابا هر روز میخوریمت فدات بشم.
بیشتر این ماه رو خونه مامانی بودیم تا کمکم کنه.آخه شبا هی بیدار میشی شیر میخوری و بازی میکنی.منم هنوز خوبه خوب نشده بودم و به کمک احتیاج داشتم.تازه خاله ها و مامانی و بابایی هم نمیزاشتن بیام خونه و هی باهات بازی میکردن.منم هی میرفتم و برمیگشتم.
26 امین روزت بود که با بابایی و مامانی و عمه و عمو رفتیم شمال و آرتین جونم بسلامتی اولین مسافرتش رو هم رفت. این هم عکس پسر طلام توی آخرین روز یکماهگی ،توی جنگل کشپل چمستان
اینم ملوان کوچولوی من کنار دریا
عزیزدلم اینقد بهت وابسطه شدم که حتی وقتی خوابیدی دلم میخواد بغلت کنم و ببوسمت.هزارماشالله هر روز داری شیرینتر میشی گل مامان.
الهی بمیرم برات که اینقد دلدرد میکشی فدات بشم. نمیدونم چرا اینقد شکمت نفخ میکنه عزیزم.تا الان چند بار دکتر بردیمت و خداروشکر وزن گیریت مشکلی نداشته اما هی درد میکشی.این نسخه آخر دکتره انگار یکم بهتر بهت اثر کرده و اگه خدا بخواد یکم بهتر شدی عزیزدلم.انشالله که دیگه هیچ وقت درد نداشته باشی دردت به جونم.
حمام کرده بودی و تا الان خواب بودی که من برات مینوشتم اما الان بیدار شدی و باید بغلت کنم و شیر بخوری گلم.
تو قشنگ ترین هدیه خدا توی زندگی من و بابا هستی آرتین جونم.