آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

ثمره عشق

پایان پنج ماهگی،اولین مروارید

سلام قند عسلم یه ماه دیگه گذشت.هم ماه خوبی بود و هم بد.خوب بود چون هر روز نسبت به روزقبل شیرین تر و خوردنی تر میشی و من و بابا از دیدنت و داشتنت لذت میبریم و خداروشاکریم و بد بود پون وقتی برای چکاپ ماهانه دکتر بردمت بهم گفت که 200 گرم وزنت کمه و باید بهت غذای کمکی بدم منم که اصلا دوست نداشتم تا پایان 6 ماهگی بجز شیر مادر چیزی بخوری حسابی داغون شدم،اما دکترت گفت اگه کمکی نخوری افت میکنی و مجبور شدم راضی بشم.قرار بر این شد که روزی 2 بار فرنی و شب به شب هم 60 سی سی شیر خشک بهت بدم و از همون شب یعنی 132 روزگی خوردن اولین خوراکی ،به غیر از شیرم رو تجربه کردی.اصلا هم دوست نداشتی شیر خشک بخوری و از 60 سی سی فقط 10 سی سی با سختی و گریه خوردی ...
1 آذر 1392

پسر خنده روی من

سلام عزیزترینم خیلی وقته که نتونستم برات بنویسم،آخه تو کوچولوی قشنگم اینقد سرگرمم کردی که اصلا متوجه نمیشم روزا چطوری شروع و چطوری تموم میشن.همه وقتم پر شده و دارم از حظورت توی زندگیم حسابی لذت میبرم قربونت برم.اینقد کارات بامزس که همش من و بابا واست ضعف میکنیم. ماه پیش یه نامزدی داشتیم که حسابی مشغولمون کرده بود و تو گل پسرم بازم با آقا بودنت من و بابا رو شرمنده کردی.خدا رو شکر اصلا اهل گریه کردن نیستی و همه دوست دارن .منو بابا ازت ممنونیم و بهت افتخار میکنیم که هیچ وقت اذیتمون نمیکنی عشقم. عاشق حمام و آب بازی هستی و اگه یه روزدرمیون نبرمت هی بهانه میگیری.از همون اول آقا و تمیز بودی و توی حمام اصلا گریه نمیکردی و به جاش همش میخندی و...
11 مهر 1392

پایان دو ماهگی،سفر و واکسن

سلام پسر گلم الهی قربونت برم مامانی که با حظورت زندگیمون رو گرم و شیرین کردی عزیزم.اینقد سرگرم شدم که حتی متوجه گذشت روزا نمیشم و تا چشم روی هم میزارم شب شده و روزا پشت سر هم میگذره و تو عزیزدلم هزارماشالله بزرگ و بزرگتر میشی نفسم. عزیزکم دومین ماه زندگیت رو هم بسلامتی گذروندی و 39 امین روزت بود  که با بابا و مامانی بردیمت پیش دکترت و ختنه کردی و مرد شدی عزیزم.وای که چه روز ترسناکی بود.وقتی آمپول سری رو بهت زدن و گریه کردی بابا حالش بد شد و طاقت نیاورد گریه هاتو ببینه و رگ دستش گرفت و از مطب رفت بیرون.با همون گریه دادنت بغل من که آرومت کنم و کمی صبر کنیم تا سر بشی و باز بری داخل واسه ختنه.الهی بمیرم برات آرتین جونم که اونطوری گریه...
15 مرداد 1392

پایان یک ماهگی،اولین سفر

سلام آرتین جونم گل پسر نازم بسلامتی یک ماهه شدی عزیزم. توی این یکماه اینقد ناز و مظلوم و دوست داشتنی بودی که همه عاشقت شدن.خداروشکر اصلا گریه ای نیستی و همیشه آروم و شیرینی.با اینکه دلدرد داری اما گریه نمیکنی و من و بابا هر روز میخوریمت فدات بشم. بیشتر این ماه رو خونه مامانی بودیم تا کمکم کنه.آخه شبا هی بیدار میشی شیر میخوری و بازی میکنی.منم هنوز خوبه خوب نشده بودم و به کمک احتیاج داشتم.تازه خاله ها و مامانی و بابایی هم نمیزاشتن بیام خونه و هی باهات بازی میکردن.منم هی میرفتم و برمیگشتم. 26 امین روزت بود که با بابایی و مامانی و عمه و عمو رفتیم شمال و آرتین جونم بسلامتی اولین مسافرتش رو هم رفت. این هم عکس پسر طلام توی آخرین روز یکماه...
10 تير 1392

پایان انتظار،لحظه دیدار

فرشته آسمونی من،زمینی شدنت مبارک       سلام پسر قشنگم   تا یک خرداد که برات نوشتم که چهل هفته تموم شد و قصد تولد نداشتی.دکترت بهم گفت که هر روز باید برم بیمارستان و چک بشم اما من 2 خرداد رو نرفتم.پنجشنبه بود و ما با عمه الهام قرار گذاشتیم که بریم خونه بابایی.آخه فرداش روز پدر بود دیگه.خلاصه رفتیم و شب که برگشتیم خونه حرکتات کم شد. صبح جمعه از خواب که بیدار شدم دلم گرفته بود.موقعی که میخواستم به بابا روزشو تبریک بگم بهش گفتم میخواستم آرتین رو هدیه روز مرد بهت بدم اما نشد.بابا خندید و گفت خب شایدم شد،هنوز صبحه و تا شب خیلی وقت هست. بعد با بابا رفتیم بیمارستان که باز چک بشیم و بعد قرار شد بریم خونه اون ی...
13 خرداد 1392

شمارش معکوس

                                                            سلام عسلکم امروز آخرین روز از 40 هفتگیته  گلم.اما هیچ خبری از به دنیا اومدنت نیست.توی این 2 هفته چند باری با یکم درد رفتم دکتر و امروز صبح هم  رفتم بیمارستان و باز معاینه شدم.اما بهم گفتن که هنوز گل پسرت قصد به دنیا اومدن نداره و از جایی که هست راضیه و داره لذت میبره نمیدونی چقد واسه دیدنت بیتاب شدم.هر لحظه و هر ساعت منتظر یه درد یا ی...
1 خرداد 1392

شوق انتظار

                                                                                                                                                                     &n...
15 ارديبهشت 1392

دیدار عاشقانه

سلام فرشته آسمونی من                    امروز باز سونو داشتم و دل تو دلم نبود که بیام و به دیدار عاشقانم با تو برسم آرتین جونم. سونوی امروز خیلی برام مهم بود آخه همش فکر میکردم رشدت کم بوده و نگرانت بودم که پسر ریزه میزه و کوچولو باشی.اگه خدا بخواد دیگه باید نهایتا تا 6 هفته دیگه بیای بغلم عزیزدلم.صبح با بابا اول رفتیم آزمایشگاه پیش خاله و بعد رفتیم سونوگرافی.وقتی خوابیدم روی تخت هی ازت خواهش میکردم که رشد کرده باشی و سلامت باشی گلم.وای نمیدونی اون لحظه ای که توی مانیتور میبینمت چقدر لذت بخشه.دکتر بهم نشونت میداد و من واست ضعف کرده بودم. وزنت رو ا...
26 فروردين 1392

اتاق پسرم

                   سلام پسر قشنگم از روزی که جنسیتت مشخص شد مامانی شروع به خریدن وسایل اتاقت کرد و 2روز مونده بود به سال جدید که همه رو آورد و اتاقت برای ورودت آماده شد که انشالله صحیح و سلامت به دنیا بیای و به شادی از همشون استفاده کنی نفس مامان. من و بابا از اون روز دیگه طاقتمون کم شده و هی داریم روزا رو میشماریم تا بسلامتی به دنیا بیای و از وسایلات استفاده کنی. هی میرم لباسای کوچولوتو نگاه میکنم و دلم ضعف میره که اونا رو تنت کنم و حسابی توی بغلم فشارت بدم. عزیز دلم عکس اتاقت و وسایلاتو برات میزارم که انشالله بزرگ شدی ،ببینی قربونت برم. ...
26 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد